خب همچنان همون فاطمه ي خوشبختم و فقط اومدم وضعيت الانم رو تصويرسازي کنم. يه بعدازظهر خيلي معمولي در يک روز بهاري که تا لنگ ظهر خواب بودم، چون شوعره کارش زياده خب کمتر ديدمش اين چند روز و بيشتر بچه ي مامان و بابا بودم حالا امروز ولي خونمون هستم و خونه ايکه بمب ترکيده! روي ميزها پر از وسيله و روي مبل لباس و رخت آويز پرلباس! و چون پرنده هارو دم در نذاشتم الان تراس کثيففففففه کثيفه! اينم اضافه کنم خونه جارو نزده شده و حرفي باقي نمي مونه جز بهم ريختگي و چرک! حالا اين وسط که همه هي ميگن ولش کن، اعصاب خودتو خورد نکن و ميخوان منو آروم کنن که تلاش بيخوديه. حالا خونه تي پيش کش يه جاروپاروام قسمت نشد. حالا از خيل عظيم کارهاي رو زمين مونده ظرفاي نشسته ي سينک تو آشپزخونه رو شستم و الان ميخوام جمع و جور کنم. ميدونم باز جمع نميشه چون وسايلاي مغازه هنوز تو خونس و نظم بگير نيست الان خونه ولي باز يه باري از رو مخم برداشته ميشه. خيلي باکلاس دارم پادکست بي پلاس گوش ميدهم و الانم تو استراحت بين دونيمه لم دادم. خيلي سريع اين چهار روز از فروردين گذشته و خيلي معمولي. دلم ميخواست يه بکشن ميزدم و جادووار همه چي مرتب ميشد ولي کاري نميشه کرد بايد بلند شم و سروسامون بدم به اين زندگي. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تندیس گر برآیند شورای دانش آموزی دبستان مبعث فارسان محصولات زنبور عسل نیلوفر آبی Melissa یک قدم تا موفقیت